اسامی شهدا و مجروحین ایرانی حادثه تروریستی مسجد امام صادق(ع) اعلام شد که بر اساس آن یکی از شهدا اهل لرستان است.
به گزارش خبر لرستان:سفیر ایران در کویت اسامی نمازگزاران شهید و مجروح ایرانی بمبگذاری در مسجد امام صادق(ع) کویت که مسئولیت آن را داعش به گردن گرفت را منتشر کرد.
علیرضا عنایتی در صفحه اجتماعی خود نوشت:
اسامی شهدای ایرانی:
1- محمدرضا فاضلزاده فرزند محمدعلی از شهرستان بروجرد
2- سید عبدالحمید موحدی فرزند سید محمود از شهرستان لار
3- محمد مطرودی فرزند سعد از شهرستان شادگان
اسامی مجروحین ایرانی:
1- شیخ مجید محمودی در بیمارستان الصباح
2- عبدالرضا مشاری در بیمارستان الصباح
3- عبدالحسین محمدی عبودی در بیمارستان فروانیه در بخش مراقبتهای ویژه
4- محمد صرامی در بیمارستان فروانیه
5- حیدر سیاحی در بیمارستان مبارک الکبیر
6- حاج فضلالله وفادار در بیمارستان امیری
7- فرجالله قائدی حیدریدر بیمارستان امیری
8- رحیم عطیه بیت سیاح در بیمارستان امیری
9- جاسم بیت سیاح در بیمارستان امیری
10- حسین حبیبالله باستی در بیمارستان مبارک الکبیر
11- حسین بورینژاد در بیمارستان مبارک الکبیر در بخش مراقبتهای ویژه
وزارت کشور کویت عامل حمله انتحاری را فردی به نام "فهد سلیمان عبدالمحسن القباع" اعلام کرد و اضافه کرد که این فرد تبعه عربستان، ساعاتی پیش از حمله، با پرواز هوايي وارد کویت شده است.
در سیامین روز از ماه مبارک رمضان احسان علیخانی 5 نفر را به عنوان سوژه هنري به برنامه ماه عسل آورده بود.
به گزارشخبر لرستان: علیخانی در خصوص معرفی مهمانان برنامه گفت: بزرگترین آرزوی مهمانان امروز ما این است که جلوی لنز دوربین حرف بزنند پس با ما همراه باشید: ناصر جباريفر(آميتا باچان)، بهروز وثوقيراد(خدارحم دالوند سابق)، حسین درويشي، محمد و سعید قديمي 5 مهمان ماه عسل بودند.
علیخانی به بهروز گفت: بالاخره سیبیل و موهایت را کوتاه کردی؟ مهمان که چهره و بیانش شباهت زیادی به هنرپيشهها و برخي انسانهای دهه 40 و 50 داشت با لحن خاص لاتگونهای گفت: سیبیل و موهایم را به خاطر ننهام کوتاه کردم. او را به قم، امامزاده عبدالعظيم و مشهد بردم و چون از من اين تقاضا را داشت، من هم موهايم را كوتاه كردم.
بعد افزود: از سال 76 آرزو داشتم جلوی دوربین بروم، بنابراین زندگیام را وقف این کار کردم اما سینمای ایران تنها با رابطهها پیش میرود و به كسي رحم نمي كند. آدم را بالا ميبرد و بر زمين ميكوبد.
علیخانی در هنگام صحبتهای بهروز کاملاً محو حرکات و طرز نشستن و صحبت کردن خاص بهروز شده بود و از وي پرسيد: تو كه همه اينها را ميدانستي پس چرا الآن اين ديالوگها را ميگويي و همه زندگيات را وقفش كردي؟
بهروز پاسخ داد: از يك سمتي به سمت ديگر رفتم و آمدم استاديوم و عشق به پرسپوليس.
عليخاني: يعني در سينما راهي برايت پيدا نشد و آمدي سراغ فوتبال و استاديوم و ليدري و اينها؟
بهروز: بگذار با صداقت بگويم: من كارگري ميكردم! تصادف كردم و پايم شكست. طرف نداشت پول من را بدهد. قرار بود 3-4 ميليون تومن [آن موقع] به من بدهد كه نداشت و من 800 هزار تومن گرفتم. با خودم گفتم: بهروز اين پول ميشود آتيش در زندگي ات. همين 800 تومن را بگير و پول پيش خانه در تهران كن.
عليخاني: كجا رفتي استاديوم؟
بهروز: عشق از بچگي من به فرشاد پيوس، مجتبي محرمي و بزرگان پرسپوليس قديم، نه الآن، [مرا به ورزشگاه كشاند]
عليخاني: توي فوتبال بيشتر ديده شدي يا در سينما؟
بهروز: من به بچههاي سينما احترام مي گذارم و به احترام آنها بلند ميشوم(بهروز از جايش بلند شد) اما فوتباليها خيلي به من محبت كردند.
عليخاني: اين دفعه خواستي بلند بشي با ما هماهنگ كن تا دوربين جا نماند!
بهروز: فوتباليها خيلي در حق من محبت كردن و مرا زودتر از سينما ستاره كردند.
عليخاني: يعني معتقدي در سينما ميتوانستي ستاره شوي و حقت را خوردند؟
بهروز: خب! حق خوردند. رابطهبازي است. يكي چشمش خيلي آبي است، چشمش سبزه، تيپش در حد رابرت دنيرو و مل گيبسون و نميدونم اين هنرپيشهها ...
عليخاني: يعني فقط چون چشمهايش سبز بوده، بازيگر شده؟
بهروز: بله. ما امروز كساني مثل مهران غفوري، مثل مهرا رجبي، هنرمندهاي تاپ داريم.
عليخاني: مهران غفوري كيه؟
بهروز: همين كه چند وقت پيش هم سر فيلم آقاي ميرمظلومي باهاش بازي كردم. نقش يك خواننده سنتي را بازي كرد.
عليخاني: منظورت مهران غفوريان است؟
بهروز: بله بله بله! توپوله، تقريباً
عليخاني (با خنده): آها!
بهروز: رفتند جام جهاني برزيل ...
________________________
در بخش ديگري از برنامه نيز عليخاني دوباره سراغ بهروز آمد و گفت خيلي قياقه بهروز وعوض شده من هي نگاهش ميكنم مي بينم چقدر ...
بهروز: من وقتي سرگذشت اين دوستان كه يكي دكه داشته و يكي مثل آميتا باچان عزيز و سرنوشت آنها را ميبينم خيلي ناراحت ميشوم و ميگويم خدايا چقدر جوان بااستعداد زياد است ولي بايد [به آنها] بها بدهند.
عليخاني: بهروز به نظر من توي همان سالها مو و سبيلت را كوتاه ميكردي. قشنگ صورتت فتوژنيك شده بهروز! به نظرم ممكن بود يك سري بيايند سراغت.
______________________
در بخش سوم صحبتهاي احسان عليخاني با بهروز، در مورد تجربيات آنها از عاشقي و ازدواج صحبت شد.
عليخاني: بهروز تو اين تجربه را داري؟
بهروز: بله! والله ما حقيقتش قبل از اين اتفاقات در استاديمهاي ايران بزرگ شديم! توي خرمآباد تماشاچي تيم خيبر بوديم، كوثر و بعدش هم بياييم استيلآذين و بعد پرسپوليس و بعد خانواده ... يك عمو داشتم گفت برو يك سر به بستگانت بزن، گفتم باشه چشم.
عليخاني: يعني بهروز توهم خواستگاري رفتي؟
بهروز: از شما چه پنهان خودم تنها رفته بودم!
عليخاني: توي خواستگاري چي بهت گفتند؟
بهروز: از من پرسيدند چه كاري؟ گفتم به عنوان بوقچي استاديوم هستم! گارمون رو دوست داريم. از اين ورش هم 4 تا كارگردان، 4 تا دوبين، 4 تا عكاس، فلس ميزنند و ديده ميشيم و تيتر صفحه روزنامهها و به هر حال شايد يك پله سكوي پرتاب باشد براي رسيدن به سينما. بعد آنها گفتند نه! ما با اين تريپ و كاراكتر هنريات، در شأن شخصيت خانوادگي فك و فاميل و طايفه ما نيست.
عليخاني: البته آن موقع تو سبيل و موهاي فرفري بلند داشتي! بهت نگفتند برو اين موها و سبيلها را بزن؟
بهروز: به من گفتند ما اين مدلي دوست نداريم. در شأن ما نيست و خانواده ما اصلاً از شخصيت بوقچي خوشش نميآيد!
عليخاني: بهروز يك ذره هم قيافه تو متفاوت بود. قبول كن ديگه! اولين بار كه تو را ديدن ترسيدم!(خنده)
بهروز: گفتم چكار كنم. به قول يكي از هنرمندهاي سينما كه ديالوگهايش خيليتوي ذهنم ه گفت: «يه جغله بچه بودم. حسرت خيلي چيزها رو مي خوردم... روي زبونها بيافتم. خواستم آرتيست سينما شوم ولي زري! تو اومدي توي زندگيم. قاسمسياه عاشق شده! هر جا ميرم ميگن كارت پايان خدمت. قاسمسياه! همش خلاف توي پيشونيمه!»(بهروز به پيشاني اش ضربه ميزند)
عليخاني: كارت پايان خدمت داري؟
بهروز(در حالي كه هنوز از كاراكتر قاسمسياه خارج نشده): بله!2 سال رفتم! (بهروز ديالوگ را ادامه ميدهد) «گفتم زري! دختر حاجي ...»
عليخاني(با خنده): خب! بسته! تا بيشتر راجع بع زريخانم صحبت نكردي، اجازه بده با بقيه دوستان هم در اين مورد صحبت كنم.
___________________
تمام این مهمانان معتقد بوند که توانایی و استعداد بازیگری را دارند اما در حقشان اجحاف شده است.
علیخانی رو به آنها گفت: این همه سختی کشیدید، به شما توهین شد، زندگی که از دست دادید برای رسیدن به این آرزومی ارزید؟ لطفاً صادقانه جواب دهید؟
ناصر(آميتا) در پاسخ به این سوال علیخانی گفت: بله ارزش داشت!
بهروز: اگر يك روز مانده به آخر زندگيام باشد، ميجنگم تا به آن جايگاه برسم. اين محبوبيت استاديوم و سينمايي هم به سراغم ميآيد.
عليخاني: بين مادرت و شهرت كدام را انتخاب مي كني؟
بهروز(با كمي مكث): مادر عزيزتره! همين جا هم به احترامش بلند ميشوم! (ميايستد)
اما سعید متذکر شد: چون من از کودکی معلول بودم به خودم گفتم خدا این پا را ازمن گرفته و به جای آن حنجرهی خوب داده خواستم این کمبود را جبران کنم.
علیخانی در پایان رو به مهمانان گفت: دلیل دعوت از شما عزیزان اصرار خود شما برای قرار گرفتن جلوی دوربین بوده است.
علیخانی در خارج از قاب ماه عسل خاطرنشان کرد: ما دنبال ستارهای عجیب در دور دست میگردیم، در حالی که آن ستاره حلبی است، اما ستارههای اصلی و واقعی زندگی کنار خودمان را پیدا نمیکنیم ...
"ایرانبرگر" از معدود طنزهای جشنواره فجر امسال است، فیلمی که به دلیل استقبال در سینما فرهنگ به سانس فوقالعاده هم رسیده است.
به گزارشخبر لرستان: داستان این فیلم، درگیریهای دو قبیلهی فتحالهی و امرالهی در روستایی انتزاعی در لرستان است که برای تعیین نماینده دچار مشکلاتی میشوند و آرامش روستا از دست میرود.
فیلمنامه با شبیهسازی فضای روستا بستری برای طرح نارساییهای اجتماعی-سیاسی کلیت جامعه را ایران فراهم میکند و البته قرار بر این است که طرح مساله در فرمی طنز و با زبانی شیرین همراه باشد.
ساختهی "مسعود جعفریجوزانی" شروع پرقدرتی دارد، آنقدر که امیدوارمان میکند که با یک فیلم طنز ماندگار مواجه باشیم. ورود گروه فیلمساز به روستا، بدبینی سران قوم و مسابقهی فوتبالی که نماد درگیری و خشونت در جامعه است به خوبی نشان میدهد که در جوامعی با نارساییهای زیاد، ورزش و به طور خاص فوتبال چگونه عرصهای برای تخلیه خشونت میشود. اما رفتهرفته فیلم در موقعیت میماند و پیوستگی لازم را برای بسط یک داستان از دست میدهد.
کارگردان لرتبار این فیلم خطر کرده و برای ساخت فیلمش از تهران خارج شده و کل فیلم را در روستا فیلمبرداری کرده است. جعفریجوزانی کارگردان توانمند سینما و تلویزیون لهجهی گویش سرزمینش را در دهان ستارههای ریز و درشت (از علی نصیریان گرفته تا محسن تنابنده) قرارداده است. البته در این مورد آسانگیر است و غالب بازیگران بیشتر پرداختی کمیک از لهجهی گویش لری دارند، اما همین میزان جسارت در سینمای آپارتمانی و تهرانی اینروزها قابل ستایش است.
کاراکتر "آقا معلم" با بازی محمدرضا هدایتی، هر وقت دیالوگ میگوید بیشتر شبیه وعظ، خطابه و نصیحت است. گویی فیلمساز کلی رهنمودهای ریز و درشت داشته و تعداد بالای این راهکارها در یک فیلم سینمایی جا نشده است.
فیلم تا انتها راهکارهایش را رها نمیکند و با عروسی که نمادی از وحدت بین جناحهای مختلف است توصیهی نهاییاش را تجویز میکند. یک نیت خوب اگر در فرمی نامطلوب قرار بگیرد تاثیر عکس میگذارد.
کارگردان اهل ملایر این فیلم، از کلی ستارهی طنز تلویزیونی نظیر شهره لرستانی، محمدرضا هدایتی، محسن تنابنده، احمد مهرانفر، هادی کاظمی، گوهر خیراندیش... در کار خود استفاده کردهاست.
قراردادن موقعیتهای متضاد در کنار هم لحظههای مفرحی را ایجاد میکند. ایدهی سطل آب که چند باری تکرار میشود و یا آوردن اسم رهام(مهرانفر) در موقعیت گروگانگیری و همچنین شوخیهایی با ابزار تکنولوژی، در کنار توانایی بازیگرانی چون تنابنده (که کمکم با صورت گریمپذیرش دارد جا پای اکبر عبدی میگذارد) چندیدن بار صدای قهقهی تماشاچی را در میآورد.
خط داستانی ضعیف که کشش داستانی را کمرنگ و قابل پیشبینی کرده است ریتم فیلم را کند و نچسب میکند.
منبع: مجله برترینها
Adventurecomedythattakes placeinLorestan/peoplewelcomed! "Ayranbrgr"This year'sfestivalisone of the fewsatires,filmshowingsduetoextraordinaryinterestincinemaculturereached. According tothestory ofthe film,two tribalconflictinruralAmrollahiFthalhyandabstractLrstanayranbrgrrepresentativeto determine whichproblemsandtranquilityof the villageis lost. Made "M.Jfryjvzany"There isa strongstart,soI hopethatwe arefacedwithanenduringironyof the film.Logincrewto villagechiefsandpessimismfootballissymbolized bythe violenceinsocietyillustratesthatin societieswithhighfailure, sportsandfootballin particularhowto drain theareaof violence.Butgraduallythe filmstaysinpositionandcontinuitynecessary todevelop astoryloses. Lrtbardirectorofthe filmandfilmfromTehranto buildoutthe entiremoviewasfilmedin thevillage.Jfryjvzanypowerfulfilm and televisiondirectorinhis nativedialectdialectmouthbig and smallstars(NasirianrangingfromAliMohsen Tanabandeh)isplaced.However, inthis casetakingthedominantdialectdialectcomicactorLarrypay more, butthecourageofIraniancinemathese daysis laudableapartment. Character"Teachers" starringMRguidance,wheneverthatdialogueis more likea sermon,asermonandadvice.If thedirectorgeneralguidelines forsmall and large, andthe number ofthese strategieshave not beenhereina movie. The filmdoes notlet gountilthe endoftheweddingRahkarhayshtheultimatesymbol ofunity amongdifferent factionsadvisedtoprescribe.Agood willbeadverselyaffectediftheformcan havethe photo. Malayerdirector fromthe film,thestarofthe televisioncomedyLorestaniknownasMRguidance,M.Tnabndh,MehranfarAhmedHadiKazemi,benevolentnature...has usedin his work. Insert theoppositesituationcreateshappymomentstogether.The idea ofa bucket of waterthathas been repeatedseveral times, orthenameR(Mehranfar)hostagesituationsandjokeswithtechnology tools,with theabilityTnabndhactors(whoarebeginning tofacethe footstepsGrympzyrshAkbarAbdileaves)ChndydntimevoiceQhqhyaudienceinthem. Paleandweakstorylinesthat stretchthe storyispredictablerhythmandsticktoit.
فیلم "ایرانبرگر" از ساعت 10 صبح روز چهارشنبه بيستم اسفندماه با حضور استاندار و شماري از فرمانداران و مسوولان لرستان در سينما استقلال خرمآباد طي يك سانس به صورت خصوصي با حضور مسعود جعفریجوزانی كارگردان و محمدهادی کریمی نويسنده فيلمنامه آن نمايش داده شد.
ايرانبرگر گویا درد دل کارگردان است با مردم و شکایت از کوتاهیهایی که سیاسیون در حق این ملت داشتهاند.
مسعود جعفریجوزانی كارگردان لرتبار(متولد 1327 در ملاير) فيلم میخواهد ما را و سیاسیون را با حقیقتی تلخ مواجه کند. کشمکشهای سیاسی که باعث نادیده گرفته شدن خواستههای اولیه مردم شده است. جوزانی اما آسانترین راه بیانی را برای فیلم خودش انتخاب نموده است. فیلمی با داستانی ضعیف که بیشتر یک بیانه سیاسی است تا فیلمی تاثیرگذار!
شعارزدگی و بیان مسقیم مشکلات و به تصویر کشیدن اتفاقات روزمره با سس جوکهای تکراری که در صفحات اجتماعی دست به دست میچرخد، مهمترین ضعف این فیلم است و ما را بیشتر به یاد سريال "شبهای برره" میاندازد تا فیلمی مستقل.
از مشکلات عمده فیلم میتوان به فیلمنامه به شدت ضعیف آن اشاره کرد. فیلمنامهای که بدون شخصیتپردازی منسجم سعی در قالب نمودن اشخاص به تماشاگر را دارد. وجود کاراکترهایی مثل پیرمرد مرتاض یا بزرگ آبادی یا ... در فیلم و همچنین آقای معلم(با بازي محمدرضا هدايتي) که در فیلم سرگردان است و یکباره در انتهای فیلم به ناجی مردمی تبدیل میشود که عمداً سادهلوح هستند و از فرط بدبختی و گرسنگی رایشان را به بشقابی چلوکباب و مرغ سخاری و پیتزا میفروشند و این جماعت حزب باد که به خاطر شکم و به دست آوردن غذا از منزل کاندیدایی به منزل رقیب هجوم میبرند را به یک باره و با یک شعار به راه سعادت هدایت میکند و پایان وصلهزدهای را به فیلم میچسباند.
تمام مشکلات و معضلات فیلم را به کناری میگذارم و بر سر مهمترین مشکل نه فیلم بلکه فیلمساز میروم.
فیلم "ایرانبرگر" آخرین ساخته مسعود جعفریجوزانی داستان کاندیداتوری 3 تن از بزرگان روستايي است که وجود خارجی ندارد اما از لهجه سكنهاش میتوان فهمید که سرزمینی است خیالی در لرستان!
مسعود جعفریجوزانی که اصالتاً ملایری است و خود را با افتخار یا با افتحار لر میداند دست به تولید فیلمی طنزگونه زده است که میتوان آن را در ژانر فیلمهای مثلاً سیاسی هم قرار داد. فیلمی که در پس داستان و فیلمنامهای پر از اشکال قصد نشان دادن معضلات اجتماعی و سیاسی دارد که در جامعه دیده میشود.
جعفریجوزانی لر مترقی است که تحصیلکرده دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکوي آمريكاست و همانجا با يك خانم آمريكايي هم ازدواج كرده و سحر جعفريجوزاني ماحصل اين ازدواج است.
وي در کارنامه خود فیلمهای خوبی همچون "شیر سنگی"، "جادههای سرد" و "بلوغ" دارد. او رجعتی به خود کرده است و خواسته یا ناخواسته نمک بر زخم مردمی پاشیده که در طول سالیان سال با بیمهری هموطنانی مواجهند که با کمترین اطلاع از فرهنگ هزاران ساله اين خطه از مملكتشان و با گناه عدم آگاهي تاريخي خويش، دست به تخریب این قوم با اصالت زدهاند و در صفحات اجتماعی و پیامکهایشان با جوکهایی که در شأن هیچ انسانی مگر بياصالتهايي كه سعي مي كنند نقيصه ي خويش را با تمشخر ديگران لاپوشاني كنند نیست، سالهاست به تمسخر قومی پرداختهاند که بیشک یکی از
متمدنترین و با فرهنگترین اقوام ايرانيالاصل هستند.
لرستان را نمیتوان در تمسخر و جوکهای دیگران شناخت. برای شناخت لرستان و فرهنگ و تمدن این قوم بزرگ باید به اين ديار سفر کرد و داشتههاي تاريخياش را ديد و وصف عظمتشان را از آگاهان شنيد. تمام ایرانیان که به دیدن بزرگترین موزههای دنیا از جمله لوور فرانسه رفتهاند بیشک یکی از بزرگترین افتخارات كشورشان را در آنجا ديدهاند كه همانا موزه مفرغ(برنز) لرستان در هزارههاي پيش است. موزهای که بخش بزرگی از تمدن پارس و جهان را به لرستان اختصاص داده است.
امام اينك، جعفریجوزانی برای بیان معضلی، خود در ايرانبرگر به معضل بزرگتری دچار میشود و در ناکجاآبادش دیواری کوتاهتر از این قوم پرصلابت نمیيابد و گویی با جمعآوری تک تک جوکهای سخیف که این روزها دست به دست میچرخد، سعی نموده فیلمی بانمک بسازد که از شوریاش دل هر انسان آزادهای آزرده میشود. شايد وي به نوعي به حراج آبروي قوم لر، به فروش گيشه دل بسته است.
در ناکجاآباد ذهن جوزانی، مردمان سادهلوحی زندگی میکنند که به گفته وی در اصل نمادی از اهالي ایرانند اما به صورت کاملاً تصادفی لرزبان هستند! او برای بامزه جلوه دادن فیلمش، آسانترین و دم دستترین راه را بر میگزیند و با جوالدوز زدن به خود میخواهد سوزنی به مردم ایران بزند و آنها را از ترفندهای انتخاباتی سیاسیون آگاه سازد، اما با اين كار، مردم لرزبان و لرتبار را فدای خنده و فروش فیلمش میکند!
فرض را بر این میگیریم که جوزانی به گفته خودش قصد نمایش ناکجاآباد را داشته اما آيا این تحصیلکردهي دانشگاههاي آمريكا نمیداند كه اگر زبانی یا لهجهای را به جغرافیای ذهن شماري از مردمي كه نااگاهي خويش را در قالب پيامكهاي سخيف به ديگرا همطنان خود نسبت مي دهند، دیگر آن جغرافیا ناکجاآباد نیست؟!
برای درک بهتر گفتههایم باید خصلت این مردم ناکجاآباد را بر شمرد تا بهتر بتوان به لایههای زیرین فیلم پی برد. در ناکجاآباد ساختهي ذهن جوزانی و كريمي، مردمانی زندگی میکنند که برای محکمکاری، چندین کمربند بر پاپوششان میزنند تا مبادا خدای ناکرده اتفاقی برایشان بیافتند! مردمی هستند که شعور سیاسی ندارند و به خاطر شکم، دست به هر کاری میزنند. عمدتاً زورگو هستند و گرز و چماق جزء لاینفک زندگیشان است. برای رسیدن به خواستههایشان دست به گروگانگیری میزنند. از یکدیگر دل خوشی ندارند و مدام با هم گلاویز میشوند. به زنانشان اهمیت نمیدهند. تازه به دوران رسیدهاند و در حالی که نان شب برای خوردن ندارند و درون قابلمهشان فقط آب میجوشد، ولی رایانه، تبلت و تلفن همراه دارند!
این تصاویر که به گفتهي کارگردان، مینیاتوری از ایران به شمار ميرود، توهمی است که هر شکلش، جای انتقاد دارد. چه نمادی از ایران باشد چه نمادی از مردم لرستان ...
سيد غلامرضا نعمتپور
كارگردان و منتقد سينما
پايگاه خبري يافته
____________________
انتقاد سرهنگ "عليحسين پازدار" معاون هماهنگكننده سپاه حضرت ابوالفضل(ع) لرستان و حجتالاسلام كرمي به جوزاني:
* بهرام سلاحورزي خبرنگار سابق روزنامه كيهان در خرمآباد ميگويد: مسعود جعفريجوزاني حدود سال 1350 دوران خدمت سربازیاش را در خرمآباد گذرانده است.
سلاحورزي معتقد است كه آن ايام، سینمای آزاد خرمآباد یکی از مطرحترین گروههای سینمایی کشور بود كه از دل آن كساني چون ناصر غلامرضايي، عبدالله غيابي و بعدها مسعود رايگان و ... برخواستند.
سلاحورزي ميافزايد: جعفريجوزاني سالها قبل در گفتوگویش با یکی از نشریات، اصلیترین عامل آمدنش به طرف سینما را همان فعالیتهای اوایل دهه 50 سینمای آزاد خرمآباد عنوان نمود و پس از آن بود كه به اين عشق راهي آمريكا شد تا درانجا هنرش را بياموزد.
___________________
* متاسفانه اطلاعرساني در زمينه اكران فيلم "ايران برگر" در خرمآباد بسيار ديرهنگام صورت گرفت. در شرايطي كه نمايش اين فيلم ساعت 9:45 در سينما استقلال خرمآباد آغاز شد، پيامك دعوت به تماشاي اين فيلم ساعت 9 صبح از سوي روابط عمومي اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي لرستان براي خبرنگاران ارسال شد! اين در شرايطي كه بود كه همزمان مراسم پاياني جشنواره فرهنگي جوانان در جهاد، مراسم نيروي انتظامي و نيز جلسهاي در فرمانداري خرمآباد و چندين نشست ديگر نيز با اكران اين فيلم همزمان بود و به همين دليل، بسياري از خبرنگاران از رسيدن به سينما استقلال براي تماشاي ايرانبرگر باز ماندند! اي كاش اطلاعرساني روابط عمومي اكثر ادارات لرستان سريعتر و طي روزهاي قبل صورت پذيرد تا خبرنگاران براي رسيدن به جلسات، برنامهريزي مناسب داشته و تقسيم وظايف كنند.
ایرج عبدی نماینده مردم خرمآباد در مجلس شورای اسلامی با بیان این که برجسته کردن عیوب، در ذات طنز نهفته است، تولید فیلم با رویکردهای قومیتی برای آشنای جهانیان با فرهنگ و تمدن ایران زمین را لازم دانست.
اظهارات او درباره فیلم سینمایی «ایران برگر» ساخته مسعود جعفريجوزاني و موضوعات پیرامون آن در ادامه میآید:
معتقدم تصمیم گروهی از مدیران فرهنگی استان لرستان که مانع از پخش این اثر در خرمآباد و بروجرد شدهاند درست نبود و با صحبتهای بنده و "مجمع نمایندگان لرستان" این مشکل برطرف شد و نمایش این اثر در سینماهای خرمآباد از سر گرفته شده است.
البته باید توجه کرد که آثار سینمای ایران بیشتر از آن که تامل برانگیز باشند به سمت طنز رفتهاند. سینماگران ایرانی طنز را راحت میسازند و برای آن سوژههای بسیاری دارند و فیلم «ایران برگر» هم با هدف سرگرمی ساخته شده است.
با این اوصاف «ایران برگر» که گویشی مشابه با گویش لری دارد، مورد استقبال مردم لرستان قرار گرفت و حساسیتی در میان مردم این استان لرستان بر روی آخرین ساخته آقای جوزانی نیست.
ساخت فیلم با لهجههای قومیتی نه تنها اشتباه نیست بلکه باید آن را به فال نیک گرفت و باید آن را اتفاق خوبی برای تصویر جنبههای مثبت و آموزنده هر قوم دانست چراکه آشنایی اقوام و مردمان استانهای دیگر را با فرهنگ قومها به دنبال دارد، در این شرایط مخاطبان سینما و تلویزیون به مرور با نقاط فرهنگی تمامی خطهها آشنا میشوند.
اما از آنجا که سینما در قالب طنز بیشتر به دنبال برجسته کردن عیوب است حساسیتهایی را در میان قومیتها ایجاد میکند در حالی که این برجسته کردن عیوب در ذات طنز نهفته است، ما از همه کارگردانهای سینما دعوت میکنیم که با گویش لری فیلم بسازند و از این اتفاق استقبال میکنیم، اما این که بخواهند تنها نقاط منفی یک قوم را برجسته کنند نه اتفاق خوبی است و نه به صلاح کشور است.
سینمای ایران باید به دنبال برجسته کردن نقاط قوت فرهنگ دیرینه خود باشد، بهعنوان مثال فیلمسازان کرهای مردم خود را در گذشتههای دور افرادی اهل علم و ادب با ظاهری آراسته نشان میدهند درحالی که گذشته کره این طور نبوده است! اما آنها با هوشمندی به دنبال این هستند که به مردم دنیا بگوید کره تاریخ و تمدن متمدنی دارد! تولید فیلم با رویکردهای قومیتی برای آشنای جهانیان با فرهنگ و تمدن ایران زمین لازم است.
کارگردانهای سینمای ایران هم باید به دنبال برجسته کردن تمدن چندن هزارساله سرزمین ایران باشند و این اتفاق یک ضرورت برای کشور است.
عموم مخالفتها از آن جایی نشات میگیرد که معمولاً بدون توجه به محتوا بر روی موضوعات ظاهری حساسیت نشان میدهیم هرچند سینمای ما با مشکل سناریو رو به رو است و آثاری که با نگاه به آینده خط و مش درستی به جامعه ارائه دهند کمتر تولید میشود.
منبع: سرویس فرهنگی خبرگزاری خانه ملت
توضيح: فيلم ايران برگر از دو هفته قبل در سينماهاي خرمآباد و بروجرد اجازه اكران يافت و اكنون بر پرده سينماهاي اين دو شهر است.
چهارشنبه گذشته فیلم مستند زندگینامه استاد رضا سقایی، اسطوره فقید موسیقی لرستان فیلی، اثر محمد سیفزاده، در خرمآباد رونمایی شد.
به گزارش خبر لرستان به نقل از لور، علیاکبر شکارچی نوازنده کمانچه ایرانی آهنگساز و استاد موسیقی سنتی ایران و موسیقی لری، در پیامی به این مراسم مرحوم رضا سقایی را ارج نهاد و از زحمات سيد محمد سیفزاده در ساخت این اثر تقدیر کرد.
متن پیام استاد شکارچی به شرح زیر است:
بزنید چُو وُر دُهل، دُهلُ وُرچو هر که مُرد بارِهَنی دِ زنه نیبو
(بکوبید بر دهل، دهل را بکوبید تا بگوید آنچه که ما عاجزیم از گفتنش با کلام، هر که مُرد، بار ديگر زنده نميشود)
در گذشتهای نه چندان دور در غرب کشور مردمان لکزبان لرستان هرگاه عزیزی یا بزرگی از دست میدادند هیچکس جز سرنا و دهل نمیتوانست و جرات اعلام مرگ او را نداشت.
آهنگ سحری؛ آهنگ سحری سرنا و دهلی است که بیکلام به لحاظ ریتم و ملودی و پردهبندی همه و همه شیون است و وا ویلا، عصیان است و سوگ و هی را هیرویی است با رقص و آواز در پس نوای غمبار سحری، زنان و دختران ایل در آواز و در خیال اشعار زیر را به طور جمعی در هماهنگی حیرتانگیزی بانگ برمیآورند ...
یه مال کیه چُول و ویرانه قوی قوی با یه قوشایش کرده لانه
یه لیل کیه مچوو با وان و پای پتی وهلکه دوان
حیف تونم بو گِل اربانت بو ای گِله اربان دشمنانت بو
مَر ساتی دَرچُو داخت له جرگم سنگ بو و بالین گِل بو و برگم
اشعار فوق هم رقص کلام است هم رقص سوگ، همکلامند و هم تصویر. بهتر بگویم تابلوهای نقاشی هستند که نه با دست و انگشتان بشر که با ذهن و خیال رنگآمیزی شدهاند و جان گرفتهاند.
با خودم میگویم مگر میشود مردمانی اشعارشان اینچنین با شد و خوانندگانش امثال ... مومه (مؤمنعلي جوزيپور)، سوزی جیلا (سبزعلي درويشيان)، حشمت رشیدی و رضا سقایی نباشد.
نگهبانان فرهنگ و موسیقی این سرزمین بهترینهایی را میآفرینند همان طور که بهترین نغمات و اشعار بر ذهن و ذوق بشر جاری میکنند.
ولی ای مردم انسانها وقتی در قید حیاتاند چشم به راه سپاس و تقدیر مردمند به گمان من آنچه که روح و روان انسان را با طراوت و شادمان میکند همه آن است که در قید حیاتش صورت میگیرد به بیان دیگر انسان با نوشیدن مهر زلال مردم، جهان و جسم را با آسودگی ترک میکند.
درود خدا بر هنرمند ارجمند محمد سیفزاده عزیز که هم در قید حیات هنرمندان و هم در نبودنشان نماینده دلسوز و قدرشناس مردم لرستان است.
یادم میآید وقتی هر هفته برای دیدن فیلمبرداری فیلم "خونبس" ساخته دوست و هنرمند گرامی ناصرغلامرضایی به خرمآباد میآمدم، آقای سیفزاده مجموعهای صوتی از سرنای شامیرزا مرادی، امیرقلی ساکیفر، آواز مومه و سوزی جیلا و بسیاری دیگر از هنرمندان را بی دریغ به من هدیه ميداد، و آنچنان با شوق وصفناپذیری از آهنگ و اجراها صحبت و ذوق میکرد که هرگز فراموش نمیکنم، حاصل تلاش پیوسته ایشان کتاب پیشینه موسیقی لرستان و شاید آثار دیگر که من از آنان بی خبرم و پژوهش گرانبهایی که شما امشب شاهد طپش بیامان قلب و اندیشه او برای فرهنگ و موسیقی لرستان هستید (20 خرداد 94 رونمایی آثار و زندگینامه رضا سقایی).
من نادیده میدانم ذوق و خلاقیتش در این اثر مانند تجسم رقصسوار بازی شاهمیرزا مرادی، شادمانی آمیخته با حزن در سیت بیارم سوزی جیلا و مثل حیرانی بازیابی کتیبه و آثار نیاکانمان در غار کلماکره برای شما شورانگیز، اثر بخش و تحسینبرانگیز خواهد بود.
مهرت جاری، ذوقت جوشان، اندیشهات خلاق ای مرد بزرگ. من هرچه از سقایی بگویم بهترینش را شما امشب با همت این هنرمند شیفته و دلسوز میشنوید و میبینید. به قول معروف وقتی مشک خود ببوید من عطار چه بگویم! به قول سعدی:
بیا تا برآریم دستی ز دل که نتوان برآورد فردا ز گِل
برای شادمانی امشب شما این چند کلام را از دل برآوردم. سر شبتان خوش دلتان شاد.
شنیدن و دیدن زندگی زنده یاد سقایی برایتان پندآموز و گوارایتان باد. وفا به هنر و موسیقی راستین نیاکانمان روز به روز در وجودتان مستحکمتر باد سپاسگوی هر کس و هر مقامی که فرصت ارائه آثار هنری را فراهم میکند بمانیم.
به جای من، روی سیفزاده را ببوسید و از ته دل برای او کف بزنید و فریاد شادی برآرید.
ارادتمند شما: علياكبر شکارچی 20 خرداد 94
* علیاکبر شکارچی نوازنده کمانچه ایرانی آهنگساز و استاد موسیقی سنتی و موسیقی لری است.
همچنين در آئیبن رونمایی از همین فیلم سیدمحمد سیفزاده کارگردان و تهیه کننده سینما و تلویزیون و سازنده این فیلم به پشت تریبون رفت و در بخشی از سخنان خود اذعان داشت:
استاد سقایی نه ژست روشنفکری گرفت که روشنفکرش بخوانند و نه بنده زر و زور شد که خود را به هنر آویزان کند اما همچون حکیم طوس این افتخار ما مسلمانان شیعه ایرانی مورد بی مهری قرار گرفت. که در اندیشه تاریخی اش سروده است:
جهان سر به سر حکمت و عبرت است چرا بهره ما همه غفلت است
هنرمند را شاد و نزدیک دار جهان بر بد اندیش تاریک دار
همچنین کارگردان فیلم بلند "رضا دوباره می خواند" پیامی را در پاسخ به پیام استاد شکارچی منتشر ساخت، متن پیام بدین شرح است:
با سلام و آرزوی سلامتی به محضر استاد بیبدیل موسیقی ایرانی این حقیر لایق پیام محبتآمیز و الطاف بی شائبه جنابعالی نبودم کار اصلی را موسیقی دانان و هنرپرورانی مثل شما انجام دادهاید که مانا و نامیراست به قول لسانالغیب خواجه شیراز:
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است
سپس استاد شکارچی در پیامی تلفنی اینچنین اظهار داشت: آقای سیفزاده عزیز؛ شما بیش از این لایق هستید خدا را شکر که دست نگهدارنده موسیقی این سرزمین شما را به این راه کشاند شما از همان روزها که اولین دیدارمان بود نشان شیفتگی و شایستگی بر پیشانی داشتید.
موفق و سرفراز بمانید. به امید دیدار شما و دیدن فیلمتان ...
سيد محمد سيفزاده
نگاهی به مستند «رضا دوباره میخواند» ساختهی سیدمحمد سیفزاده
اين فيلم به مدت 45 دقيقه شامل زندگی و آثار استاد رضا سقایی فرازهای مهمی از دوران طلایی موسیقی لرستان است که این استاد بیبدیل موسیقی لُری با تسلط کافی و کامل توانسته در طول حیات هنری خود موسیقی کهن و تاریخی لرستان را به موسیقی مُدرن و امروزی پیوندی شگرف دهد و در خلق هنری حماسی سرودهای لُری ایفای نقش نمتيد.
این فیلم مستند به تولد و زندگی و ورود به کارهای اجتماعی در دوران نوجوانی و سختی و مشقتهای استاد سقایی و سالهای آغازین زندگی در طول دهه 30 و چگونگی راهیابی به بیسیم رادیویی قلعه فلک الافلاک به واسطه گوینده پیشکسوت و هنرمند مشهور مرحوم استاد محمد رایگان و همراه با پیشگامان موسیقی بومی از زبان استاد رضا سقایی روایت میکند.
بعدها در سال 43 و معرفی او به واسطه پژوهشگر توانای کشور استاد حميد ایزدپناه به رادیو تهران و اجراهای موفق و انتخاب آثار او به عنوان تصنیف سال و ورود به عرصه حرفهای توسط آهنگسازان آن دوره و خاطرات او و یارانش پرداخته و به بیان خاطرات او در سالنها و شهرهای مختلف و حتی حضور او در کنار فیلمسازان حرفهای کشور و آهنگسازان بهنامی همچون مجتبی میرزاده و ورزشکاران و مربیان ناموری همانند مرحوم استاد ناصر میرزایی (مربي تيمهاي خيبر و فجرخرمآباد) از زبان و گفتار این درگذشتگان با پخش تصاویری از سالهای دهه 40 و 50 خورشیدی برای نخستین بار به زوایای جدیدی از زندگی حقیقی این چهره ماندگار و تأثیر او بر شناخت جهانی موسیقی لرستان میپردازد.
تصویربرداری، جمعآوری و پژوهش اسنادی این فیلم از سال 1366 توسط سید محمد سیفزاده آغاز گشت و تا پایان روزهای عمر و درگذشت استاد سقايي در سال 89 ادامه داشته است.
تدوین و صداگذاری این مجموعه را سعيد حاجیزاده به عهده داشته و تصویربرداران و فیلمبرداران و صدابرداران مختلفی در طول دهههای مختلف این کار را به سرانجام رساندهاند.
تهیه کننده و کارگردان: سید محمد سیفزاده از مولفان و فیلمسازان این سرزمین میباشد.
تدوین: سعيد حاجیزاده
علاوه بر حضور بسیاری از چهرههای فرهنگی و هنری تاریخ لرستان این فیلم با یاری هنرمندانی همچون شادروان حجتالله مجلسی، مجتبی امیری، محمد باجلان، حمیدرضا بیرانوند، محسن مرادینژاد، مجتبی عباسی، فرزاد علیمحمدی همراه و همفکر این مستند بلند درباره آثار و زندگی استاد رضا سقایی هستند.
آثار قبلی این کارگردان که فارغالتحصیل رشته سینما از دانشگاه هنر تهران است، سریال «سور و سوگ» شبکه اول 1368 درباره آداب و رسوم سرزمین لرستان، فیلم سینمایی «آخرین تک سوار» اکران در سینما و شبکههای مختلف تلویزیونی، سریال «دیار به یاد ماندنی» ثبت در ردیف میراث شفاهی و معنوی مردم لرستان، فیلم بلند «آن گاه خورشید خاموش می شود» شبکه سراسری، مجموعه مفاخر سرزمین ما دکتر زرینکوب، دکتر شهیدی، استاد آیتی و دیگر چهرههای ماندگار و فیلم مستند قصه نانوشته، خانهای رو به آفتاب، خانه در نسیم بادو دیگر آثار این مولف و فیلمساز؛ تألیف کتاب علما در روشنایی تاریخ منتخب هفته کتاب سال 93، کتاب پیشینه تاریخ موسیقی لرستان منتخب انجمن موسیقی لرستان ميباشد.
شهر خرمآباد از سمت مشرق به مدبهكوه و كمرسياه و از سمت مغرب به رشتهكوه سفيدكوه محدود ميشود.
به گزارش يافته، سكنه شهرشاپورخواست در حدود جنوب شرقي خرمآباد كنوني(محدوده پشته حسينآباد) پس از مهاجرت به دامنه سفيدكوه در غرب دره خرمآباد اين نقطه را از نظر تامين امنيت، مناسبتر يافتند.
به همين دليل در قرن هشتم به آنجا تغيير مكان دادند و با تغيير مسير رودخانه (گلال)، قلعه فلكالافلاك را نيز كه در غرب رودخانه قرار داشت به سمت شرقي منتقل كردند و بعدها براي ارتباط با جادهاي كه از شرق خرمآباد (شمشيرآباد و پامنار) مي گذشت، در اواخر عصر صفويه پلي به نام صفويه كه هنوز هم پابرجاست و در مركز شهر كنوني قرار دارد، روي رودخانه بنا كردند.
تصوير 3 بعدي بسيار زيبايي از دره خرمآباد ملاحظه كنيد كه كاري از "رضا نصيري" است:
از اواخر دهه 60 مشتري پر و پا قرص ورزشگاه تختي خرمآْباد هنگام تماشاي بازيهاي تيم خيبر خرمآباد بود.
دهه 70 خاطرات او در ورزشگاه با تيم فجر خرمآباد گره خورد و از دهه 80 كه تيمهاي نماينده لرستان دچار بيثباتي شدند، "بهروز وثوقيراد" يا همان "خدارحم دالوند" سابق كه از سال 1386 شناسنامهاش را تعويض كرده بود، طرفدار تيمهاي جديد اين ديار مثل تربيت، كوثر خرمآباد و داماش(گهر) دورود شد.
بهروز هم مثل برخي از جوانان لرستاني كه از مشكل بيكاري رنج ميبردند، اوايل دهه 80 راهي تهران شد تا به عنوان سياهيلشكر در چد فيلم و سريال به ايفاي نقش بپردازد.
در كنار آن، براي امرار معاش، گاهي كارگري ميكرد، اما هيچگاه نان حرام نخورد و در دام فساد يا اعتياد نيافتاد.
از اويل دههي 80 جهت حضور در ورزشگاه به عنوان ليدر، تيپ و قيافه خاصي زد. اين نام و تيپ را از "بهروز وثوقي و بهمن مفيد" دو هنرپيشه سابق سينماي كشورمان الگوبرداري كرده بود، اما معتقد بود مرام و معرفتش را بايد شبيه "غلامرضا تختي" كند و تا به امروز نيز بر اين عقيده ايستاده است. هر چند كه بهروز مرحوم "ناصر ميرزايي" مربي محبوب خرمآبادي را الگوي اصلي زندگياش در خدمت به جوانان شهرش ميداند.
آن سالها، براي بقاي بهروز در تهران، حقوق ناچيز سياهيلشكري و كارگري كفاف نميداد، لذا با استفاده از ذكاوتش، خيلي زود "شخصيتي" جديد به عنوان "ليدر كلاه مخملي" در ورزشگاههاي فوتبال خلق كرد و همين موضوع باعث شد خيليها به خاطر تيپ و ظاهرش به او توجه و هنرش توجه نمايند.
تماشاگران با رهبري كلاهمخملي، انرژي ميگرفتند و چند برابر تشويق ميكردند. باشگاهها و ورزشكاران نيز به اين طريق سعي داشتند هوادار جذب نمايند، لذا بهروز كه از كودكي طرفدار تيمهاي زادگاهش و بعد پرسپوليس تهران بود، ليدر باشگاه "استيلآذين" تهران شد.
مدتي بعد به عشق پرسپوليس نيز در ورزشگاه آزادي حاضر شد، اما ليدرهاي قديمي پرسپوليس كه موقعيت كاري خود را با حضور ليدر جديد با تيپ و شخصيتي محبوب بين هواداران به شدت در خطر ميديدند، به زور و فشار او را از دور و بر قرمزهاي تهراني دور كردند.
به هر حال، بهروز بلندپرواز هنوز هم در پايتخت روزگار ميگذراند و بعيد نيست سريال "پايتخت 4" روزي به او و سرگذشت عجيب زندگياش بپردازد، چرا كه هم زندگي پرسوژهاي داشته و هم خودش سوژهساز است، درست مثل تصاوير زير:
بهروز وثوقيراد معروف به كلاهمخملي ليدر تماشاگران در كنار امير قلعهنويي
ليدر باوفاي لرستاني تصوير مرحوم ناصر ميرزايي را روي لباس خود حك كرده است
بهروز وثوقيراد در فرودگاه و استقبال از اصغر فرهادي
بهروز وثوقيراد هنگام ثبت نام براي انتخابات يازدهمين دوره رياست جمهوري
مراسم چهارمين سالگرد درگذشت استاد رضا سقايي اسطورهي آواز لرستان و خالق اثر ماندگار "دايهدايه"، با حضور جمعي از مردم قدرشناس لرستان بر مزار اين هنرمند فقيد برگزار شد.
به گزارشخبر لرستان، در اين مراسم كه با حضور تعدادي از هنرمندان، اصحاب رسانه، پيشكسوتان ورزش، برخي مسوولان روابط عمومي ادارات، پزشكان و فرهيختگان لرستاني برگزار شد، بيانيهاي در 3 بند قرائت شد و مقرر گرديد اين موارد از طرف نمايندگان هنرمندان و اصحاب رسانه پيگيري شود.
در بند اول اين بيانيه آمده است: از آنجا كه موسيقي از ابزار مهم معرفي و صدور فرهنگ ميباشد و در استان لرستان جشنوارهاي منظم كه باعث رونق موسيقي استان و جلوگيري از تهاجم موسيقي بيگانه باشد، برگزار نميشود، لذا پيشنهاد ميگردد "جشنواره كشوري موسيقي سقايي" سالانه به ميزباني خرمآباد برگزار شود و طي آن، گروههاي موسيقي اصيل و فولكلور كشور با هم به رقابت بپردازند.
در بند دوم بيانيه مطرح شده است: از آنجا كه رضا سقايي گل سرسبد هنرمندان اين ديار بود و به افتخار جانبازي نيز نائل شد، يكي از خيابانهاي سطح شهر يا اماكن معتبر فرهنگي هنري به نام وي، نامگذاري شود و در اين راه، هنرمنداني كه عضو شوراي اسلامي شهر خرمآباد هستند، به عنوان مسوول پيگيري اين خواستهي اكثر مردم، اقدام لازم را صورت دهند.
در بند سوم و پاياني نيز اشاره شد: قطعه هنرمندان و نامآوران كه تا چندي قبل از مساحتي قابل توجه برخوردار بود، متأسفانه اخيراً به يك چهارم مساحت قبلي تقليل يافته، اين در شرايطي است كه در ميان تعجب همگان، اعضاي دورهي اخير شوراي شهر، اكثراً از جنس فرهنگ، هنر و ورزش هستند و به جاي اقدام جهت ساماندهي و توسعهي اين قطعه، به كاستن مساحت آن رأي دادهاند، لذا در اين زمينه پاسخگو باشند و علاوه بر بازپسگيري زمين قبلي، چارچوبي نيز براي افرادي كه قرار است به عنوان هنرمند و نامآور در اين قطعه دفن شوند، مشخص نمايند.
در حاشيه:
* مجري برنامه اسفنديار ملايري از هنرمندان تئاتر استان بود.
* هماهنگي و هزينه برگزاري مراسم توسط انجمن موسيقي لرستان و اعضاي آن از جمله امين و رضا عباسيان، ذبيحالله كردعليوند، مجتبي روماني و ... صورت پذيرفت كه جا دارد از آنان به اين خاطر تقدير و تشكر كرد.
* در بخشهاي مختلف مراسم سالگرد استاد سقايي، امين عباسيان، دكتر سيدسيامك موسوياسدزاده، داريوش ملكپور و غلام سبزعلي به سخنراني پرداختند.
* اقشار مختلف مردم از ساعت 19 عصر تا حدود ساعت 20 و 30 دقيقه در اين مراسم حضور يافتند. بچههاي هنرمند در عرصهي نمايش و اصحاب رسانه از بقيه، حضوري پررنگتر داشتند و متاسفانه برخي از اعضاي شوراي شهر كه جزء هنرمندان به شمار ميروند، در اين مراسم غيبت نمودند كه اين مسألهي براي حضار بسيار تعجببرانگيز بود و مدام در اين مورد سخن ميگفتند.
* فضلالله صفاري، غلام سبزعلي، حامد فيضيان و اميررحمان خسروي از جمله خوانندگاني بودند كه به احترام استاد سقايي در مراسم حضور پيدا كردند. غلامرضا موسائيان، نبيالله فيروزي، حسن نقدي و جمعي از نوازندگان چيرهدست و خبره لرستان نيز به احترام استاد سقايي حضور داشتند.
* شماري از پيشكسوتان ورزش و پزشكان نظير دكتر شيخي نيز در اين مراسم حضور پيدا كردند كه بايد به آنان آفرين گفت. شعرا و ادبايي نظير عليمردان عسكريعالم وعزيز نادري ني زدر اين مراسم حضورداشتند.
* پس از قرائت بيانيه و شنيدن موارد ذكر شده، حضار بسيار خوشحال شدند و از مسوولان مراسم تقدير و تشكر كردند. آنها به منظور پيگيري اين موارد طوماري تهيه و امضا كردند و از اصحاب رسانه خواستند نتيجهي خواستههاي مردم خرمآباد در مورد احترام به شأن و جايگاه استاد سقايي را حتماً پيگيري و منعكس كنند تا مردم در جريان اجرايي شدن اين مصوبات يا مقصرين در جلوگيري از انجام آن قرار گيرند. قابل ذكر است پيشنهاد جشنواره سقايي و نامگذاري اماكن از سوي رضا ساكي روزنامهنگار لرستاني مقيم تهران مطرح شد (اينجا كليك كنيد)
* اواخر مراسم، خواهر استاد سقايي با چشماني كه اشكهاي شوق از آن هويدا بود، نظارهگر مرسم گلباران مزار برادر مرحومش توسط مردم قدرشناس لرستان بود. وي از حاضران به اين خاطر تشكر ميكرد.
* حضور هنرمندان عرصه نمايش و بازيگري نظير سيدنوري موسوي(ممهجو)، مجتبي زرينجويي، عزت درگاهي، اسفنديار ملايري پررنگتر از حضور برخي خوانندگان لرستاني نشان ميداد كه در اين مراسم غيبت كردند...
* ترانه دايهدايه استاد سقايي از طرف صدا و سيما به عنوان يكي از 100 اثر فاخر و ماندگار موسيقي كشور اعلام شده است. اخيراً تلاش شده تا مجوز آثار بيشتري از استاد سقايي براي پخش در صدا و سيما گرفته شود كه در اين زمينه تلاشهاي ذبيحالله كردعليوند مسوول واحد موسيقي و صدا و سيماي لرستان قابل تقدير است.
عكسهايي از اين مراسم:
براي مشاهده تصاوير در اندازه بزرگتر، آنها را در رايانه خود ذخيره كنيد
کنسرت گروه موسیقی نوای سیمره به خوانندگی "مهران غضنفری" نوازنده و نغمهپرداز لرستانی شامگاه جمعه 14 شهریورماه ساعت 22 در تالار وحدت تهران با استقبال خوب مردم برگزار شد.
به گزارش خبرنگارخبر لرستان، در اين كنسرت كه بيش از دو ساعت به طول انجاميد، سالن تالار وحدت از جمعيت لبریز بود و تعداد زيادي از مشتاقان موسیقی لرستان، برنامه گروه "نوای سیمره" را در دو بخش تماشا كردند.
در بخش اول، مهران غضنفری همراه با گروهش به اجرای قطعات سیم آخر، مرگ سهراب، پاییز، مشق شب، ساز شکسته و طلوع پرداختند.
در بخش دوم نیز قطعات خلیجفارس، دل آواره، خالور یویار، بینا بینا، بال پرواز، سیمرغ و ساز بی دنگ اجرا شد.
اجراهای شاد برنامه با انجام مراسم آیینی و رقص بومی همراه بود که بسیار مورد تشویق حاضران قرار گرفت.
حمید نوروزی مجری لرستانی برنامه، در فاصله بین دو بخش، روی صحنه آمد و به معرفی گروه پرداخت.
نوروزی در بخشهایی از صحبتهایش از زهرا همتی مدیر فرهنگی موسسه فروغ فلق و برگزار کننده این کنسرت و کنسرتهای محلی و آئینی و سید احسان میرضیایی مدیر اجرایی موسسه فروغ فلق تشکر کرد و به پیروز ارجمند مدیرکل دفتر موسیقی، رستمی مدیر گروه موسیقی آرشاویر، علیاکبر فهیمی مدیر لرستاني امور شعب بانک کشاورزی در استان تهران، عزت طاهرپور مدیر امور شعب تهران و منطقه مرکزی موسسه آرمان، قباد چوبدار مدیرعامل شرکت آباد راهان، راستین وقاری خواننده، محمدحسین بازگیر مدیر لرستاني اداره محیط زیست تهران، جلیلوند و دولتشاه خیرین لرستانی و بسیاری از مسوولان و مردم حاضر در سالن خیر مقدم گفت.
افراد گروه موسیقی نوای سیمره با مهران غضنفری(سرپرست گروه، شاعر، آهنگساز و خواننده)، داود رضایی(تنظیمکننده و کمانچه)، اکبر خسروی(تارباس)، مجید دولتشاه(تار)، امیررضا ابراهیمی(سنتور)، محسن کیهاننژاد(سرنا)، مختار زندسلیمی(دف)، بابک پیمانی(تنبک) و علیرضا کاظمی(سنتورباس) برنامه اجرا نمودند.